جدول جو
جدول جو

معنی ری وقاف - جستجوی لغت در جدول جو

ری وقاف(رَ / رِ وَ)
هرزه کاری. هرزه گویی. کارهای عبث. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قول و دلیل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وُ)
مرکّب از: بی + وقوف، بی آگاهی. بی علم، نادان. ناآزموده کار. (ناظم الاطباء)، بی اطلاع: و هرکه بی وقوف در کاری شروع نماید همچنان باشدکه گویند... (کلیله و دمنه)، و رجوع به وقوف شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کنایه از سخن های بی ربط. (غیاث). سخن بی مزه. حرف سرد. حرف خشک. حرف واهی. حرف چاویده. (از مجموعۀ مترادفات ص 299)
لغت نامه دهخدا
(ری وَ)
دهی است به مرو. (منتهی الارب) (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی وقوف
تصویر بی وقوف
پندره نا آگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی وقار
تصویر بی وقار
سبکسار باد سار
فرهنگ لغت هوشیار
بی خبر، غافل، ناآگاه
متضاد: آگاه، عاقل، مطلع، خبیر، واقف، دیریاب، کندذهن، کندهوش، کودن
متضاد: هوشمند، زیرک، تیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی وقر، جلف، سبک، سبکسر، ناموقر
متضاد: موقر، باوقار، بی مهابت، بی هیبت، بی جذبه
متضاد: پرهیبت، پرجذبه، باجذبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد